شاید برای اهل فن و محرمانِ حوزه‌ی آی‌تی، صحبت با سرور و سویچ و شبکه عادی باشد، اما برون ز پرده، عاقلان از فهم این مهم بی‌بهره‌اند و ندانند چه بر ما می‌گذرد و اغلب اوقات، مجنون خوانند ما را !

گلایه‌ای هم نیست، زیرا بیرون ز پرده، عاقلان و مدیران ز درک این رابطه عاجزند و دیوانه خوانندِمان، اما جُدای ز هر واژه‌ای که آی‌تی من را به آن خوانند، درون پرده دنیاییست وَرای تصور، به حدی که کلمات را طاقت وصف نیست.

چند خط زیر، وصف حالیست ز ماجرای روزمره‌ی یک اهل فن (بخوانید آی‌تی‌ من!). چون چای و نباتیست تلخ لکن جذاب ! که چون مخدر، نه توان ترکش هست و نه نای ماندن درونش…

اما، از طنز که بگذریم، این جعبه‌ی جادو (کامپیوتر)، دنیاییست لایتناهی، سر که ندارد هیچ،‌ ته هم ندارد و چون فضای بی‌کران، هرچه بروی،‌ مقصدی تو را پیدا نخواهد بود و این است لعل شیرینش که جذاب‌ترینِ فُنونَش ساخته است.

سخن بسیار اما، کلام به اکراه کوتاه می‌کنیم که ز حوصله‌ی مستمع خارج است. این چند پاره‌خط، سخنیست ز کلام مهندس آی‌تی، که با سرور،‌ و مدیرانش دارد!

 

هر روز به تنهایی، در پیش تو میشینم

زان سرور بی صاحب، صد لاگ و خطا گیرم

گر قصد وفا داری، اینک من و اینک تو

جان پدرت فردا، در کار نپیچانم

اعصاب و سر و زلفم، در پیش تو شد نابود

هر روز دواها را، بی فایده می‌بلعم

این مدرک و لیسانسم، با کندی تو وا رفت

دیگر نتوانم من، تیر و تشری نوشم

هر روز به رسوایی، همکار به من گوید

این کوزه و این مدرک، بنشین و بنوشانش !

مبهوت مدیرم من، زان‌کس که مرا گوید

بی کار تو می‌گردی، بی‌فایده‌ات بینم

این را همه من گفتم، در گل لگد افکندم

شاید فرجی باشد، فردا به راه آیی

دردم فراوان است، درمان ولی پنهان

زین کون و مکان اما، دیگر نمی‌نالم

دانم فرجی هم نیست، حتی اگر نالم

این نالمه و هیهاتم را، کس بر نمی‌تابد

با دوست به روز وصل، خواهم مددی جویم

هرچند بعید دانم، در روز وصال، باشم

 

پ.ن: ببخشید اگر ایرادات ادبیاتی زیاد داشت. مهندسی و ادبیات معمولاً یک جا جمع نمیشه.

پ.ن2: از حضرت حافظ بابت استفاده (سو استفاده) از شعر زیباشون، پوزش می‌طلبم. امید است که مورد بخشایش قرار گیریم ( جمیعاً !‌)

من وصال