در جستجوی خوشبختی (2)

در مطلب پیشین ( در جستجوی خوشبختی (1) )، به تعریف خوشبختی پرداختیم و متوجه شدیم خوشبختی را نمی‌توان با سنگ محک اندازه گرفت، بلکه خوشبختی تنها در ذهن ماست. در درون ماست که مشخص میکنیم آیا خوشبخت هستیم یا خیر. پس اگر احسای خوشبختی نداریم، باید ابتدا علت را در خودمان جستجو کنیم و سپس به دنبال سایر دلایل بگردیم.

رنج و مجنت و مقابله با اضطراب و پریشانی

رنج و محنت همیشه بد نیست، غالب رنج‌ها و محنت‌ها نشانه‌ای است که ما رااز خطرات زندگی آگاهی می‌دهد.

آلام و رنج‌های روحی بی‌فایده نیستند. ترس و وحشت وسیله‌ای است که ما را از لغزش و اشتباه محافظت می‌کند. رنج موقتی، ما را از یاس دائمی برکنار می‌دارد. خیلی از افراد به استقبال مصائب و آلام می‌روند. یعنی پیش از وقت، از تصور ان می‌ترسند و مضطرب می‌شوند، آرامش روحی خود را برهم می‌زنند و بدین وسیله به بدبختی خود کمک می‌کنند.

ممکن است این مصائب و آلام، اصلاً رخ ندهند، و این نشانه‌ی جهالت است که ما از بیم مصائب نیامده خود را بدبخت و سیه روز کنیم.

به این ترتیب مصیبت را دو بار تحمل می‌کنیم. یک بار در عالم خیال و بار دیگر در عالم واقع. مسولاً اولی از دومی سخت‌تر است. حال اگر مصیبت اصلاً وقوع نیافت، زهی نادانی که بی‌جهت خود را به دست خیالات تاُلم انگیز سپرده‌ایم.

متاسفانه، وقتی حوادث روزگار برخلاف آرزوی ماست، نمی‌توانیم از اضطراب و پریشانی خودداری کنیم. این نیز از جهالت و نادانی است. اضطراب و پریشانی برای ما چه فایده‌ای دارد؟

اگر می‌توانیم جریان حوادث را تغییر دهیم، چرا نمی‌دهیم، و اگر نمی‌توانیم، چرا بیهوده تاسف می‌خوریم و بدین طریق بدبختی خود را سخت‌تر می‌کنیم؟

بسیاری از رنج‌های زندگانی وسیله‌ی امتحان ماست. خوب است در این میدان آزمایش قابت قدم و استوار باشیم. ممکن است در میان همین رنج‌ها، فرصت‌های خوبی باشد، باید آن را مغتنم بشماریم.

اگر اوقات خویش را به تفکر در مصائب خیالی بگذرانیم، هیچوقت نمی‌توانیم از مواهب زندگی استفاده کنیم. گوش خیال اگر به شنیدن آهنگ‌های غم‌انگیز متوجه باشد، هیچوقت نمی‌تواند نغمه‌های دلکش و شیرین را که از هرطرف بلند است را بشنود و لذت ببرد. چه بسا دقایق خوشبختی که بر نا می‌گذرد و ما از آن غافلیم.

بدون شک دنیای ما فوق‌العاده زیبا و دلپسند است، معذالک در این دنیا بدون رنج و محنت به هیچ‌چیز نمی‌توان رسید.

ممکن است بخت و اقبال حقیقت داشته باشد ولی مسلماً خوشبختی و فراغت با بخت و اقبال ارتباط ندارد. بیچاره کسی است که گمان می‌کند موفقیت مرهون بخت و اقبال است. کسی که انتظار دارد بارقه‌ی سعادت بطور تصادف در آسمان زندگانیش جلوه کند، به حال انتظار می‌ماند تا موقعی که برقی سوزنده و خطرناک او را درمیان گرفته و به مرطه‌ی هلاکت کشاند. به قول معروف، نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود.

پشتکار و استقامت شرط پیشرفت و موفقیت است. کسانی که عمر خویش را به غفلت و تنبلی می‌گذرانند، حق ندارند از روزگار گله کنند. هرکس، هرقدر هم ضعیف و ناتوان باشد، می‌تواند زندگانی پرافتخار و درخشانی داشته باشد.

سیسرون می‌گوید: “ممکن است جسم ما دستخوش آفات شود، از این بابت گناهی متوجه ما نمی‌شود، ولی باید روح خود را از هجوم آفات و مصائب حیات حفظ کنیم” .

اعتدال و میانه‌روی می‌تواند صحت و سعادت ما را تامین کند. اعتدال در خوراک، اعتدال در کار و اعتدال در همه‌چیز.

هدف زندگی غلبه و توفیق است. ما نه فقط غلبه و توفیق را برای نتایج آن دوست داریم، بلکه اگر در افکار خویش دقت کنیم معلوم می‌شود که غلبه و توفیق هدف ماست و ماورای آن چیزی نمی‌خواهیم. به همین جهت وقتی در بازی بر حریفان چیره می‌شویم، بی‌اندازه خوشوقت می‌شویم، درست مثل اینکه در یکی از کارهای جدی گوی توفیق را ربوده‌ای و برعکس اگر در همان بازی مغلوب شویم، ملول و افسرده می‌شویم درصورتی که از برد و باخت، نفع یا ضرری جز همان موفقیت و مغلوبیت خیالی نصیب ما نمی‌شود.

مقام انسانیت

محققاً انسان اشرف مخلوقات است و برای موجودات افتخار بزرگی است که انسان باشند.

در روزگار جوانی به یاد ایام کودکی، هنگامی که روحمان از مشکلات زندگی بی‌خبر بود تاسف می‌خردیم و همینکه به روزگار پیری رسیدیم به یاد جوانی که از دست رفته و دیگر باز نمی‌گردد، اشک می‌ریزیم و به هنگام مرگ می‌گوییم: “چه خوش است زندگانی ولو با پیری”. آه چه سخت است مرگ، آیا ما برای همین خلق شده‌ایم؟

می‌گویند انسان از فرشته پایین‌تر و از حیوان بالاتر است، هرکس می‌تواند خویشتن را تکامل دهد و در ردیف فرشتگان درآید، یا برعکس خود را چنان تنزل دهد که مانند حیوانات پست و حقیر شود.

همه‌کس می‌تواند شریف و نیکوکار  یا سفله و بدکار باشد.

مردم بیهوده از دست قضا و قدر مینالند. ما خالق مقدرات خودمانیم. با اندکی خودساختگی می‌توانیم قوی و نیکوکار و خوشبخت شویم یا با سهل‌انگاری و بی‌تفاوتی، صخیف و شریر و بدبخت.

بلی، ما می‌توانیم خویشتن را به مراتب عالی شرافت و عظمت و انسانیت برسانیم یا در ورطات بدبختی و سفالت پرتاب کنیم. وقتی انسان بدبخت و فرومایه باشد، بشتر از همه مسئولیت متوجه خود اوست.

اطفال در آغاز زندگی مانند فرشتگان یا قریب به آن‌ها هستند. بنابراین مادران و پدران و آموزگاران مسئولیت سرنوشتن آنان را بر عهده دارند.

جان کودک صفحه‌ی سفید و پاک است که می‌توانیم هرچه را بخواهیم، بر آن بنویسیم، ولی پس از نوشتن، محو کردن آن دشوار است. سرمشقی که از رفتار و کردار خودمات در مقابل آن‌ها می‌گذاریم، بیشتر از اندرزها و مضایغی که می‌دهیم اهمیت دارد و در روحیات اطفال بهتر نفوذ می‌کند.

انسان ترکیب عجیبی است از حیوان و فرشته، ولی بدبختانه بعضی‌ها خویشتن را تحقیر می‌کنند و از مقام ملکوتی تنزل یافته، از حیوانات هم پست‌تر می‌شوند. برای آن‌که شرافت روح خود را حافط کنیم، حتی‌المقدور باید نگاهبان صحت جسم خویش باشیم. ولی نباید جان خود را از نظر دور کرده، همه به جسم توجه داشته باشیم، زیرا جسم هرچه شریف‌تر باشد، کوچکتر از آن است که ما را به همه‌ی مقاصد خود برساند.

پاسکال می‌گوید: “متولد شدم و ندانستم برای چه؟ زندگی کردم و ندانستم چگونه زندگی کنم؟ اکنون می‌میرم و نمی‌دانم چرا؟” و او گوید: “انسان عجیب‌ترین موجود طبیعت است، از تن اطلاعات کافی ندارد، جان را نمی‌شناسد و از ارتباط تن و جان چیزی نمی‌داند، اجتماع تن و جان او را متحیر می‌کند اما خود مولود آن است. انسان فرشته‌ای است که با حیوانات درآمیخته است.”

 

حسن کشاورز

برگرفته از کتاب: در جستجوی خوشبختی